►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄
چند ساله به نظر میرسد؟ ۷ ساله؟ ۸ ساله؟
مدرسه نمیرود؟ سواد ندارد؟
لباس هایش چند هفته است شسته نشده اند؟ ۳ هفته؟ ۴ هفته؟
چند خواهر و برادر دارد؟
در هوای گرم حالش بد نمیشود؟
گرسنه اش نیست؟
از گفتن جمله ی "خانوم/آقا یه دونه آدامس بخرید، ترخدا" خسته نیست؟
از بی محلی های مردم غمگین نیست؟
از فریاد هایی که قرار است به محض رسیدن به خانه بشنود کلافه نیست؟
از سرخ شدن و کبود شدن پوستش توسط کمربند آزرده نیست؟
فقط میخواهم بدانم
سهم او از کودکی چقدر است؟!؟
چند نفری که در جستجوی آرامش و رضایت درون بودند نزد استادی رفتند و از او پرسیدند
استاد شما همیشه یک لبخند روی لبت است و به نظر میرسد خیلی آرام و خشنود هستی لطفا به ما بگو که راز خشنودی شما چیست؟
استاد گفت بسیار ساده
من زمانی که دراز می کشم. دراز می کشم
زمانی که راه میروم. راه میروم
زمانی که غذا میخورم غذا می خورم
آن چند نفر عصبانی شدند و فکر کردند که استاد آنها را جدی نگرفته است
به او گفتند که تمام این کارها را ما هم انجام می دهیم پس چرا خشنود نمی شویم وآرامش نداریم
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄
استاد به آنها گفت زیرا زمانی که شما دراز می کشید به این فکر می کنید که باید بلند شوید
زمانی که بلند می شوید به این فکر می کنید که کجا باید بروید
و زمانی که دارید می روید به این فکر می کنید که چه غذایی بخورید
فکرشما همیشه در جای دیگر است ونه در آنجایی که شما هستید. زمان حال تقاطع گذشته وآینده است و شما در تقاطع نیستید بلکه در گذشته و یادر آینده هستید
به این علت است که از لحظه هاتان لذت واقعی نمی برید زیرا همیشه در جای دیگر سیر می کنید و حس می کنید زندگی نکرده اید و یا نمی کنی